اولين باري كه پانيا جوجه نوش جان كرد
امشب خونه بابا جبي بوديم و بابايي داشت جوجه كباب ميكرد كه يه دفعه صداي پانيا كه بغل عمش بود بلند شد و مدام دست و پاشو تكون ميداد بالاخره فهميديم كه بوي جوجه بدجوري بهش خورده و دلش جوجه ميخواهد.بابا جبي هم طبق معمول كه طاقت نداره ببينه نوه يكي يه دونش گرسنه است يه تكه جوجه آبدار رو برد جلوي دهنش و پانيا خانم هم با اون آوره محكمش جوجه رو گرفت بين دوتا لثه و حسابي ملچ و ملوچ كرد و همه ما از شدت خنده افتاديم زمين.نوش جان ماماني ولي آخه كدوم بچه اي تو 4 ماهگي جوجه ميخوره.اين سرآغاز شروع جوجه خوردن پاني خانم و نشستن سر ميز غذا شد.قربونت برم نفسم. ...